دسته: دستهبندی نشده
-
برانکارد خالی
زهره یوسفی من را که گرگ بالان دیده ام قلبم را که مشت میکنم در پیراهنم تاکستانی مغرور ردّ پایم را بلند هجا می کند و سرود سینه ام مشق می شود بر جمجمه ی دست هایم و طوفان و حالا طوفانی که بر تک تک سلول هایم سایه انداخته تا به مجنونی بیدها حکایت…