برانکارد خالی

زهره یوسفی

من را که

گرگ بالان دیده ام

قلبم را که مشت میکنم

در پیراهنم تاکستانی مغرور

ردّ پایم را بلند هجا می کند و

سرود سینه ام

مشق می شود

بر جمجمه ی دست هایم

و طوفان

و حالا طوفانی

که بر تک تک سلول هایم

سایه انداخته

تا به مجنونی بیدها حکایت کند

نمیدانم چرا حالا

با این همه آلزایمر

شانه هایم تشنج می کند و

من هنوز ایستاده ام

تا بگویم …

راستی چه چیزی قرار بود بگویم

لکنت

و رفع اتهام

تابلویی که همیشه

بهارش محو می شود در پاییز


دیدگاه‌ها

یک پاسخ به “برانکارد خالی”

  1. سلام، این یک دیدگاه است.
    برای شروع مدیریت، ویرایش و پاک کردن دیدگاه‌ها، لطفا بخش دیدگاه‌ها در پیشخوان را ببینید.
    تصاویر نویسندگان دیدگاه از Gravatar گرفته می‌شود.

پاسخ دادن به یک نویسنده دیدگاه وردپرس لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *